شهداشرمنده ایم

شهداشرمنده ایم

وبلاگی برای زنده کردن گوشه ای از نام و یاد شهیدان این مرزوبوم.
شهداشرمنده ایم

شهداشرمنده ایم

وبلاگی برای زنده کردن گوشه ای از نام و یاد شهیدان این مرزوبوم.

حرف های مادر


به مادر قول داده بود بر می گردد … چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت : بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت...
 
 

ملاقات با خدا

برادر شریفی: شب عملیات هویزه حسین علم الهدی درخواست آب نمود که

 بتواندغسل شهادت کند،امّا آب به اندازه ی کافی نداشتیم.گفت: «به اندازه ی

شستن سرم آب داشته باشید، کافیاست».

124rl

گفتم: «فردا عملیات است و در گرد و غبار فردا، دوباره سرت کثیف میشود».

گفت: «به هر حال می‌خواهم سرم را بشویم.»

گفتم: «مگر می‌خواهی به تهرانبروی؟».گفت: «نه، فردا می‌خواهم به ملاقات خدا بروم.»

آغوش گرم شهادت

سردار شهید «حاج حسین بصیر»، از اولین بسیجیان استان مازندرانبود که در شکستن محاصره ی آبادان شرکت داشت. او فرمانده ی محور بود و از جبهه یذوالفقاریّه تا ماهشهر را پوشش می‌داد. بارها در جبهه‌های مختلف، زخمی یا شیمیاییشد و در راه پیشبرد اهداف دفاع مقدّس سر از پا نمی‌شناخت.

 

در شب عملیات کربلای10، بر فراز ارتفاعات ماووت به او گفتم: «حاجی! امشب آتش دشمن خیلی سنگین است، شماهم چند روز است که خواب به چشمت نرفته، بمان و قدری استراحت کن.» گفت: «آقای مرتضی! من فرمانده ی این محورم و باید در کنار بسیجیانم باشم تا آن ها دل گرم کار باشند ومشکلی پیش نیاید.» بعد با اصرار از من خواست که اجازه دهم همراه نیروهایش بر قلّهبماند. و آن گاه که رضایتم را بر ماندن جلب کرد، با چهره‌ای شکفته چون گل گفت: «اگرخدا بخواهد، دیگر ما رفتنی هستیم!» آری، «حاجی» چون رودی ناآرام، در ادامه ی همینعملیّات و به تکاپوی اتّصال به دریای قرب الهی، سرانجام در آغوش گرم «شهادت» آرامگرفت.

مکتب خون



چه می‏شد بازمی‏گشتی
م گاهی مثل اول‏ها
دوباره دسته گل می‏زد کسی روی مسلسل‏ها
و گاهی پای اعلامیه‏ای هشدار می‏آمد
که شبنم یخ‏زده در باغ، برخیزید مشعل‏ها!
اگر فهمیده باشی می‏شود با عشق و نارنجک
خیابان را چراغانی کنی در زیر تاول‏ها
صدای بهمن پنجاه و هفت انقلاب آمد
تلاطم می‏کند در خویش اقیانوس مخمل‏ها
شنیدم لای صحبت‏های گرم مردی از آتش
که دیگر میرزا کوچک نمی‏سازند جنگل‏ها
نشد تعطیل درس مکتب خون جمعه‏ها حتی
خوشا بر حالتان ای مردها! شاگرد اول‏ها

بانوی دوعالم میلاد یوسفت خجسته باد

سلام مهربانم

قلب پاره پاره ام بهانه می گیرد

جوابش با خودت

...

من دیگر نمی توانم پاسخگوی بیچارگی اش باشم

حواله ام نکن به این در و آن در

جز تو دری نیست

جز تو گشایشی نیست

ای به فدای دل تنهای تو

"چقدر کم هستم"

چقدر برای "فدای تو شدن" کم هستم

مرا ببخش

که حتی لایق به فدای تو شدن هم نیستم...

اللهم عجل لولیک الفرج  ادامه مطلب ...

درود برشما مدافعان حرم

مطمئناً آمریکایى‌ها از این مسئله [دخالت نظامی در سوریه] ضرر خواهند کرد

 این بار اگر رقیه گریان گردد
زینب ز جسارتی پریشان گردد
بر خیل یزیدیان زجان می تازیم
تا عبرت جن و انس و شیطان گردد

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید  ادامه مطلب ...

مدافعان حرم حضرت زینب (س) در برف

سرمای این‌ روزهای سوریه در ١٠٠ سال گذشته در این کشور بی‌سابقه بوده اما، دل مدافعان از حرم و مقدسات اسلامی به عشق اهل‌بیت(ع) گرمِ گرم است.

مدافعان حرم در برف

 

ادامه مطلب ...

تنها خواسته شهید پلارک که متاسفانه برآورده نشده

شهید احمد پلارک متولد 1344 و اصالتاً تبریزی بود. ایشان فرمانده آ ر پی جی زنهای گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول

تنها خواسته شهید پلارک که برآورده نشد + عکس

(ص) بود. شهید پلارک  سال 66 در عملیات کربلای 8 ،شلمچه، به شهادت رسید.   متنی را که خواهید خواند وصیت نامه شهید احمد پلارک است که در ظهر عاشورا نوشته شده است.

وی در وصیت نامه اش با تاکید خواسته جمله ای را بر روی سنگ قبرش بنویسند اما معلوم نیست چرا این درخواست برآورده نشده است.  متن زیر دست نوشته شهید پلارک است که ذیل آن تصویر قبر ایشان نیز قرار داده شده است.

  ادامه مطلب ...