بتواندغسل شهادت کند،امّا آب به اندازه ی کافی نداشتیم.گفت: «به اندازه ی
شستن سرم آب داشته باشید، کافیاست».
گفتم: «فردا عملیات است و در گرد و غبار فردا، دوباره سرت کثیف میشود».
گفت: «به هر حال میخواهم سرم را بشویم.»
گفتم: «مگر میخواهی به تهرانبروی؟».گفت: «نه، فردا میخواهم به ملاقات خدا بروم.»