بتواندغسل شهادت کند،امّا آب به اندازه ی کافی نداشتیم.گفت: «به اندازه ی
شستن سرم آب داشته باشید، کافیاست».
گفتم: «فردا عملیات است و در گرد و غبار فردا، دوباره سرت کثیف میشود».
گفت: «به هر حال میخواهم سرم را بشویم.»
گفتم: «مگر میخواهی به تهرانبروی؟».گفت: «نه، فردا میخواهم به ملاقات خدا بروم.»
سردار شهید «حاج حسین بصیر»، از اولین بسیجیان استان مازندرانبود که در شکستن محاصره ی آبادان شرکت داشت. او فرمانده ی محور بود و از جبهه یذوالفقاریّه تا ماهشهر را پوشش میداد. بارها در جبهههای مختلف، زخمی یا شیمیاییشد و در راه پیشبرد اهداف دفاع مقدّس سر از پا نمیشناخت.
در شب عملیات کربلای10، بر فراز ارتفاعات ماووت به او گفتم: «حاجی! امشب آتش دشمن خیلی سنگین است، شماهم چند روز است که خواب به چشمت نرفته، بمان و قدری استراحت کن.» گفت: «آقای مرتضی! من فرمانده ی این محورم و باید در کنار بسیجیانم باشم تا آن ها دل گرم کار باشند ومشکلی پیش نیاید.» بعد با اصرار از من خواست که اجازه دهم همراه نیروهایش بر قلّهبماند. و آن گاه که رضایتم را بر ماندن جلب کرد، با چهرهای شکفته چون گل گفت: «اگرخدا بخواهد، دیگر ما رفتنی هستیم!» آری، «حاجی» چون رودی ناآرام، در ادامه ی همینعملیّات و به تکاپوی اتّصال به دریای قرب الهی، سرانجام در آغوش گرم «شهادت» آرامگرفت.
سلام مهربانم
قلب پاره پاره ام بهانه می گیرد
جوابش با خودت
...
من دیگر نمی توانم پاسخگوی بیچارگی اش باشم
حواله ام نکن به این در و آن در
جز تو دری نیست
جز تو گشایشی نیست
ای به فدای دل تنهای تو
"چقدر کم هستم"
چقدر برای "فدای تو شدن" کم هستم
مرا ببخش
که حتی لایق به فدای تو شدن هم نیستم...
این بار اگر رقیه گریان گردد
زینب ز جسارتی پریشان گردد
بر خیل یزیدیان زجان می تازیم
تا عبرت جن و انس و شیطان گردد
سرمای این روزهای سوریه در ١٠٠ سال گذشته در این کشور بیسابقه بوده اما، دل مدافعان از حرم و مقدسات اسلامی به عشق اهلبیت(ع) گرمِ گرم است.
ادامه مطلب ...
شهید احمد پلارک متولد 1344 و اصالتاً تبریزی بود. ایشان فرمانده آ ر پی جی زنهای گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول
(ص) بود. شهید پلارک سال 66 در عملیات کربلای 8 ،شلمچه، به شهادت رسید. متنی را که خواهید خواند وصیت نامه شهید احمد پلارک است که در ظهر عاشورا نوشته شده است.
وی در وصیت نامه اش با تاکید خواسته جمله ای را بر روی سنگ قبرش بنویسند اما معلوم نیست چرا این درخواست برآورده نشده است. متن زیر دست نوشته شهید پلارک است که ذیل آن تصویر قبر ایشان نیز قرار داده شده است.
ادامه مطلب ...به گزارش رزمندگان شمال، آنچه می خوانید، دلنوشته ای ست جانسوز از دختر سردار شهید محمد رحیم بردبار؛ فرمانده واحد تخریب لشکر ویژه 25 کربلا ، که در یادواره شهدای سرافراز شهرستان شهرستان نکاء قرائت شد. این سردار شهید، بعد از شش سال حضور مستمر در جبهه های نبرد در روز جمعه 13 تیرماه سال 1365 در حالی که برای اقامه نماز، وضو ساخته بود بر اثر اصابت ترکش بمبهای هواپیمای عراق به شهادت رسید:
دلم، بهانه پدر را گرفته است. به من گفتند باید حرف دلم را در جمع همرزمان پدر و دیگر بسیجیان بگویم. از کجا بگویم؟ از شهیدان که معراج مردان مومن اند یا از شهید که زنده تاریخ است؟ به راستی هنوز برایم واژه شهادت هجی نشده است ، چرا که برایم سخت است که باور کنم که کسانی جان خود را به خطر انداختند و به دره های آتش قدم نهادند و آماده شدند در جوی خون بغلتند، آن هم در چه روزهایی؛ روزهای زیبا نوجوانی و جوانی.
ادامه مطلب ...